۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

اسب جنگ

اسکندر مقدونی از معدود حاکمان جهان است که در عنفوان جوانی تمام کشورهای شناخته شده زمان خود را از مصر و تونس و لیبی تا انتهای افریقا از یک طرف و ایران و عراق و ترکیه و هند و چین را از طرف دیگر به تسخیر خود درآورده بود . وی یکی از نابغه های جنگی جهان است
روزی به سپاهش که نگاه میکرد و به قول امروزی ها سان میدید متوجه شد که یکی از سربازانش سوار بر اسبی لنگ و چلاق است
او را خواست و سرزنشش کرد که خجالت نمی کشی با این اسب لنگ میخواهی به جنگ بروی؟
سرباز گفت من فکر کردم که امپراطور اسکندر میخواهد به من جایزه بدهد نمی دانستم سرزنشم میکند
اسکندر پرسید چرا باید تو را جایزه بدهم
سرباز گفت برای آنکه مرکب من مرکب جنگ است نه مرکب فرار و من هرگز نمی توانم با این اسب در معرکه جنگ از دشمن فرار کنم و بگریزم ولی دیگر سربازان با اسب راهوار خود با کوچکترین هجمه دشمن فرار میکنند
اسکندر به فکر فرو رفت و در دل سربازش را تحیسین کرد

ترسیدن از در

یک جهانگرد ایتالیائی پس از بازدید از کشورمان ایران در مطلبی نوشته بود ایرانی ها مردم بسیار مهربان و خوبی هستند و همه چیز آنها نرمال است اما نمی دانم چرا همه آنها از در میترسند
این جهانگرد ایتالیائی ادامه داده که در مدتی که من در ایران بودم همیشه میدیدم که ایرانی ها وقتی بیک در میرسند همگی می ایستند و هیچ کدام داخل نمی شوند و هریک بدیگری میگوید شما بفرمائید داخل و من علت این ترس ایرانی ها را از در نفهمیدم

خسته نباشید

یک ژاپنی که سال ها در ایران زندگی کرده است تفسیر جالبی دارد
وی میگوید : ژاپنیها مرتب و سخت و شدید کار میکنند بطوریکه از فرط خستگی در مترو و اتوبوس میخوابند و چرت میزنند اما وقتی بهم میرسند بهم دیگر لبخند میزنند .
ولی ایرانیها در مکان کارشان خیلی کم کار میکنند و معمولا پشت میز کارشان یا روزنامه میخوانند و جدول حل میکنند و یا با دوستان و اقوامشان تلفنی صحبت میکنند اما وقتی بهم میرسند میگویند خسته نباشی !!!

شیر و موش

راستی مقایسه برخی چیزها و بعضی کس ها نتایج جالبی را همراه دارد
مثلا شیر در 24 ساعت 20 ساعت را در بهترین نقطه جنگل میخوابد و استراحت میکند و فقط 4 ساعت بیدار میشود و شکار نابی را پیدا کرده و بهترین قسمت گوشت آن را انتخاب کرده و تناول میکند
اما موش بیچاره 24 ساعت و مدام در کثیف ترین مکان ها ورجه ورجه میکند تا غذائی کثیف و آلوده بدست آورد و همیشه هم گرسنه است

صد را یکی کن

در طی سال ها مجری گری برنامه های مختلف همیشه یک اصل را در نظر داشته ام و آن اینکه در مراسم اگر سخنران نیامده بود ده دقیقه حرفم را در یک ساعت بزنم و اگر سخنران بود یک ساعت سخنم را در ده دقیقه بزنم
سخن بسیار داری اندکش کن
یکی را صد مکن صد را یکی کن

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

لیوان را زمین بگذار

استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید:
به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردان جواب دادند:
50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم
استاد گفت:
من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید:
خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد میگیرد..
حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟
شاگردان جواب دادند: نه
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است.
اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید.
اشکالی ندارد. اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد.
اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.
فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است. اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.
به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید!
یادتان باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذارید
زندگی همین است!

--

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

گور بابای چرچیل


چرچیل (نخست وزير سابق بريتانيا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفترش برای مصاحبه با BBC
می‌رفت. هنگامی که به آن جا رسيد به راننده گفت آقا لطفاً نيم ساعت صبر کنيد تا من برگردم. راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچيل را از راديو گوش دهم" چرچيل از علاقه‌ی اين فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و يک اسکناس ده پوندی به او داد. راننده با ديدن اسکناس گفت: "گوربابای چرچيل! اگر بخواهيد، تا فردا هم اين‌جا منتظر می‌مانم!"

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

سه جمله طلائی ، سه جمله تباهی

خوشبختی ما در سه جمله است :
تجربه از دیروز ، استفاده از امروز و امید به فردا
اما معمولا ما با سه جمله دیگر زندگیمان را تباه میکنیم
حسرت دیروز ، اتلاف امروز و ترس از فردا

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

چقدر تلاش - چقدر آرزو

شکسپیر شاعر معروف انگلیسی میگوید :
یا به اندازه آرزوهایتان تلاش کنید و یا به اندازه تلاشتان آرزو کنید