۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

عجب صبری خدا دارد

وقتی مطلب انسان و حیوان را نوشتم و در آن اشاره به شعر زیبای معینی کرمانشاهی یعنی همان شعر ( عجب صبری خدا دارد ) کردم حیفم آمد که آن شعر را در این وبلاگ نگذارم:

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

همان يك لحظه اول

كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان

جهان را با همه زيبايي و زشتي

بروي يكدگر ويرانه ميكردم .

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

كه در همسايه صدها گرسته ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم

نخستين نعره مستانه را خاموش آن دم

بر لب پيمانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

كه ميديدم يكي عريان و لرزان، ديگري پوشيده از صد جامه رنگين

زمين و آسمان را

واژگون ، مستانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

نه طاعت ميپذيرفتم

نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگر ها تيز كرده

پاره پاره در كف زاهد نمايان

سبحه صد دانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان

هزاران ليلي نازآفرين را كو بكو

آواره و ديوانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان

سراپاي وجود بي وفا معشوق را

پروانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

بعرش كبريايي ، با همه صبر خدايي

تا كه ميديدم عزيز نابجايي ، ناز بر يك ناروا گرديده خواري ميفروشد

گردش اين چرخ را

وارونه بي صبرانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد !

اگر من جاي او بودم

كه ميديدم مشوش عارف و عامي ز برق فتنه اين علم عالم سوز مردم كُش

بجز انديشه عشق و وفا، معدوم هر فكری

در اين دنيای پر افسانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد !

چرا من جاي او باشم ؟

همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و ، تاب تماشاي تمام زشت كاريهاي اين مخلوق را دارد

وگرنه من به جاي او چو بودم

يكنفس كي عادلانه سازشي

با جاهل و فرزانه ميكردم

عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر